ملیکا کوچولو

...

ملیکا زود زبون باز کرد و الان که 21 ماهه ست کامل حرف میزنه قربونش برم.کلمات بامزه ای که میگه:   مومغوغ..... .....تخم مرغ مسکاک.... ....مسواک چخه....... .....دوچرخه            ماش کوچولو... ...ماشین کوچولو       ماما مزگ...... ....مامان بزرگ بغبغه...... .....قورباغه     کامیتوری.... .....کامپیوتر سری...... ....روسری قامم شد.... ....قایم شد            تو بالا....... .....می خوام برم بالا بده به من..... ...بش بده بابا............... ...

...

...

...

...

دیروز ملی رو بردم خونه جاریم که اونم یه بچه داره.ابوالفضل دوچرخه داره و دوچرخش رو به ملی نداد بازی کنه.وقتی برگشتیم تو راه کنار یه مغازه ایستادیم ملی یه دوچرخه دم در پلاسکو دید پرید سوارش و دیگه پایین نیومد.خلاصه ۱۲ تومن واسه یه دو چرخه پلاستیکی انداخت رو دستم. تازه هرچی میخواستیم از دوچرخه بیاریمش پایین و سوار ماشین کنیمش نمیومد.مکافاتی داشتیم با این دختر بلا

ملیکا جون امروز بردمت محله دوران مجردی.بیشتر دوستهامو دیدم.اکثرشون ازدواج کردن و بچه دارن.تو حسابی با محمد طاها و فاطیما بازی کردی و خیلی بهت خوش گذشت.  

دختر عزیزم ملیکا این وبلاگ رو به تو تقدیم میکنم به امید روزی که ازش دیدن کنی اینو بدون که من وبابات عاشقت هستیم و همیشه عاشقت میمونیم ...